تمام مهر تو را ،
بی بهانه می خواهم
کلام عشق تو را
با ترانه میخواهم
بیاو گوشه چشمی،
به شکر این همه حسن
نگاه پاک تورا
عاشقانه میخواهم
اسیرنرگس چشمت ،
منم من بیدل
غلام و بنده راهت ،
فسانه می خواهم
شکسته زورق قلبم ،
بدست موج بلا
وزان کرانه امنت ،
اعانه میخواهم
رهین منت آنکس ،
که بود اهل نظر
تو را بسان فلک ،
بی کرانه می خواهم
غریق ورطه عشقم ،
بریده از بودن
برای دادن جان ،
یک نشانه میخواهم
نظرات شما عزیزان:
موضوعات مرتبط: عاشقانه های کلاسیک
شمس الدین عراقی
عشق وطن
نام و نشان من
کوک
شور ، ماهور
جوم جومک بلگ خزون
همچو طبیعت
زخمه
شوخی با رفیق شفیق جناب فخار
قدرت غزل
طفل درون
سوغات گیلان
چه کسی لایک می گیرد .
سعدیا
از حس ارتکاب
همسرت مٌرد
زار زار
یاس و امید
روز و شب
حرکت و سکون
گریه و خنده
قصه و غصه
سادگی و تجمل
زاویه و تفاهم
عشق و نفرت
زندگی و مرگ
حس خوبی است
حضرت حاکی
کلوزیوم
ساعت را بشکن
می جویمت
تو تنها نیستی
من ، آدمم
تنهایی ممتد
مسلخ عشق
گرمای خورشید
در سویدای دشت
حتی درسکوت
نه .... تو عاشق شده ای
قلبت را ربوده ام
و سپیده دم
همیشه فریادم
زبان احساسم
شام تا شام
تناور درخت عشق
همیشه عاشق
آغاز
دو چشمت
مطمئن باش که من می دانم
سایت ماه اسکین طراح قالب وبلاگ رایگان با امکانات عالی